پیوند عاشقانهپیوند عاشقانه، تا این لحظه: 16 سال و 9 ماه و 6 روز سن داره

چشم انتظار

بدون عنوان

سلام ببخشید خیلی وقته نیومدم . اخه اینروزا حسابی سرم شلوغه دارم خونه تکونی میکنم اتاق نی نی رو هم که کلی خرت و پرت و وسایل اضافه توش بود رو مرتب کردم و خلوت تا اماده بشه برای ورودش به خونه.{انشالله} امسال خیلی شاد و ذوق عید رو مثل سالای قبل ندارم و از اینکه امثال هم مثل سالهای پیش دونفره سر سفره هفت سینیم ناراحتم و احساس پوچی میکنم خدایا امسال هفتمین ساله که با شوشو  سر سفره هفت سین میشینیم تو رو به جون هر کی که  دوست داری سال دیگه سر سفره هفت سین سه نفر باشیم این روزا با اینکه اون دکتره گفت مراقب باش احتمال باراری هست و چیزای سنگین بلند نکن اما من اصلا مراقب خودم نیستم و همش دارم چیزای سنگین رو جا به جا میکنم  انگا...
14 اسفند 1392

بدون عنوان

این روزا دارم برای خودم یه عالمه لباس میدوزم میخوام عید رنگا و ورانگ لباسای خوشگل بپوشم  ولی همش تو فکر توام این شبا همش دارم خوابتو میبینم ما برات اسم انتخاب کردیم با بابا جونیت اسمتو گذاشتیم مهربان همش تو فکرتم بعد از عید اقدام میکنیم برای اومدنت میرم پیش یکی از دوستای عمت که تو بیمارستان کار میکنه و بهش میسپارم هر کی اومد و دخترشو نخواست با ما تماس بگیر و تا بیایم ببینیمش و اگه صحیح و سالم بود بیاریمشو خونمون رو چراغ روشن کنیم البته نمیخوام بهت بگم که قضیه اینه و مطمینا وقتی بیای تمام این نوشته هایی رو که مربوط به این موضوع میشه رو پاک میکنم و میخوایم به همه بگیم که حامل گرفته بودیم میخوام برات یه عالمه لباسای چین چینی بد...
5 اسفند 1392

بدون عنوان

    این روزهای تکراری خسته ام میکند وقتی     حس میکنم ازتو دورم     راستی خدای من     ارزوهایم را چون قاصدکی  سبکبار بسویت       به پرواز درمی اورم                 باشدکه اجابت کنی مهربانم.......     منتظرم ...
4 اسفند 1392

بدون عنوان

این روزا همش تو فکر اینم که بعد از عید  یه دختر زیبا و دوست داشتنی میخواد بیا د تو بغلم دارم برای اومدنش مو به مو برنامه ریزی میکنم اینو تقدیم میکنم بهش   دختر که داشته باشی، با خود تصور می کنی پیچ و تاب شانه را در نرمی موهای طلایی اش -وقتی کمی بلند تر شوند- و کیف عالم را می بری از انعکاس تصویر خرگوشی بستنشان دختر که داشته باشی، خیال می کشاندت به بعد از ظهر گرم روز تابستانی که گوشواره های میوه ای از گیلاس های به هم چسبیده به گوش انداخته اید -همان هایی که هر که بیاویزدشان از شادی لبریز می شود و خنده ی از ته دل امانش را می برد- دختر که داشته باشی انتظار روزی را می کشی که با هم بنشینید در حیاط خانه مادربزرگ و گ...
3 اسفند 1392

بدون عنوان

دیشب عشقم برای اولین بار بعد از مدت ها اومد اینجا رو دید و نوشته هامو خوند دیشب پنجشنبه شب مثل همه اخر هفته ها خونه بابای شوشو بودیم و من با دیدن دوقلوهای خواهر شوشو دوباره اوضاع و احوالم  مثل همیشه بهم ریخت . و وقتی اومدیم بالا زنگ زدم به سمانه {دوستم} شروع کرد از تک تک وسایل سیسمونیش که از صبح رفته بودن خرید تعریف کرد هر چی اون بیشتر توضیح میداد من بیشتر حالم بد میشد تا اینکه بعد از نیم ساعت گوشی و قطع کرد و منم شروع کردم به گریه رفتم نماز خوندم و از اول تا اخر نماز زار زار گریه بعدش دیدم عشقم نشسته پای لب تاب منم از فرصت استفاده کردم و گفتم ایندفعه دیگه باید نوشته های وبلاگم و بخونی اونم شروع به خوندن کرد انگار با خوندن...
2 اسفند 1392

بدون عنوان

  سلام خداجونم خدایاخیلی سخت وقتی که بری تو یه جمع همش ازت ببرسن هنوز نی نی نداری جواب نه بدی دلیلشو ازت ببرسن نتونی جواب بدی خداجونم خیلی سخت که ببینی که کسای که زودتر من یا کوچکتر من هستند نی نی دارن دست من خالی باشه خدایا خیلی سخته که فامیل بهت بگن بچه دارنمیشی خداجونم سخت تراز همه اونا اینکه اینقدر گریه میکنم باهات حرف ودرد دل میکنم بازم دستام خالی خداجونم من روی کمکت حساب کردم بس ناامیدم نکن خدایا ۱۲امام و بی بی رقیه وحضرت فاطمه وزینت واسطه میزارم توروبه حق اینها بهم یه نی نی سالم صالح زیبا بهم بده امین یا رب العالمین خداجونم کم کسای واسطه نذاشتم واینم میدونم که بنده خوبی واست نبودم ولی تو خواستی که من اینجا باشم بس هیچ وقت ...
1 اسفند 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به چشم انتظار می باشد